نـجـوا
"عـروج"
"عـروج"
آنگاه که کفار قریش در “دارالندوه"تصمیم به کشتن رسول خدا (ص) گرفتند،جبرئیل آن حضرت را خبر داد و گفت : خداوند دستور می دهد که از مکه خارج شوی و به مدینه هجرت نمایی .
رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع)را از این ماجرا آگاه کرد و فرمود :تو در جای من میخوابی و لباس مرا بر روی خود می کشی به طوری که خیال کنند من خوابیده ام".
حضرت علی (ع) عرض کرد :یا رسول الله (ص)، اگر من جای شما بخوابم شما به سلامت خواهید بود ؟ فرمود :آری!
امیر المؤمنین (ع) خندان شد و سجده شکر به جای آورد و این سجده شکری بود که در این امت واقع شد. پس ، سر از سجده برداشت و عرض کرد :برو به هر سو که خدا تو را مأمور گردانیده است. جانم فدای تو باد! و هر چه میخواهی مرا امر فرما که به جان قبول میکنم و در هر باب از حق تعالی توفیق می طلبم .
آن حضرت از مکه خارج شده و حضرت علی (ع) آن جوان ۲۳ ساله، در جای پیامبر خوابید(( در حالی که ۴۰ نفر مسلّح اطراف خانه (ع) را گرفته و منتظر رسیدن صبح بودند که یک باره حمله کرده و همگی آن حضرت را بکشند تا بنی هاشم نتواند با همه قبایل بجنگد و به خون بها راضی شود ))
دشمنان خانه را به محاصره خود درآورده بودند و به اتفاق رأی ، تصمیم بر قتل آن حضرت گرفتند.
نقشه اجرای قتل حوالی سپیده دم بود تا در روشنایی صبح.آشکارا پیامبر را ببینند و سپس به کشتنش اقدام نمایند .و زمانیکه بنی هاشم قاتلین را مشاهده کنند و از هر قوم و قبیله ای یک نفر از آنها را بنگرند ،نتوانند به خاطر کشته شدن یک نفر ، با تمام قبایل به جنگ و نزاع برخیزند.
ولی طرح مدبرانه پیامبر (ص)و فداکاری علی (ع) نقشه دشمنان را نقش بر آب نمود و موجب نجات و بقای رسول خدا(ص) گردید. تا بتواند اسلام را آشکارا تبلیغ نماید
وقتی که هوا روشن شد و مشرکان به طرف بستر هجوم آوردند تا پیامبر را غافلگیر نموده و به قتل برسانند ؛ناگهان علی از بستر بلند شده و به آنان حمله ور شد.
مشرکان وقتی او را شناختند پراکنده شده و از تصمیم خود منصرف شدند و حیله آنها در این همدستی ، از هم پاشیده شد
آنگاه که آن حضرت در جای رسول اکرم (ص) خوابید، خداوند به جبرئیل و میکاییل وحی فرمود :(( من میان شما برادری قرار داده ام و عمر یکی را بر دیگری زیاد قرار داده ام . کدام یک برادرش را بر خود مقدّم میدارد؟هر دو مرگ را مکروه دانسته و حاضر نشدند! خداوند به آن دو وحی فرمود:(( آیا مانند ولیّ من “علی بن ابیطالب )نیستید که میان او و پیامبرم محمد (ص) برادری قرار دادم و او حیات محمد را بر حیات خود اختیار نمود و در بستر او خوابید و او را با نفس خود حفظ کرد؟! به زمین نازل شوید و علی را از دشمن حفظ کنید!))
جبرئیل به امر خدا به زمین آمد و در بالای سر حضرت (ع) نشست و میکائیل نیز در پایین پای آن حضرت .
جبرییل می گفت :"بخّ بخّ لکَ ! من مثلک یابن ابی طالب ؟ ولله یباهی بک الملائکه!"”
آری امیر المؤمنین (ع) در جای پیامبر خوابید و ردای آن حضرت را بر خود پوشید . کفار قریش خواستند تا آن شب به خانه ی آن حضرت بریزند ؛ ولی ابولهب که یک تن از ایشان بود ،مانع شد . گفت : نمیگذارم که شب داخل شوید زیرا که در این خانه اطفال و کودکان هستند !
امشـب او را حراست می نماییم ؛ صبح بر او میریزیم.
همین که صبح هنگام فرا رسید و خواستند قصد خود را عملی سازند ، امیر المؤمنین (ع)مقابل آنان برخاست و بانگ برآورد . آن جماعت گفتند : یاعلی (ع) محمد (ص)کجاست ؟ فرمود:شما او را به من نسپرده بودید ،خواستید او را بیرون کنید او خود بیرون رفت !
پس دست از علی برداشته و به جستجوی پیغمبر پرداختند . و حق تعالی این آیه را در شأن امیرالمؤمنین (ع)فرو فرستاد :" و من الناس من یشتری نَفسَهُ ابتغآءَ مَرضاتِ الله و الله رؤوف بالعباد “:: و بعضی از مردم«مؤمن و ایثارگر مانند علی˝ع˝ در لیله المبیت » نسبت به بندگانش مهربان است ” بقره ۲۰۷
""کــتاب افسانه خلافت «مهدی دانشمند صــ۴۱ـ»"""پـرسـش هـفـتم
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط خورشید در 1397/08/08 ساعت 09:20:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |