موضوع: ""لیله المبیت" چیست؟"

مـاجرای "زعـفر (جنـی) "از زبان خـودش

عـاشقان ابا عبدالله الحسیـن (ص)

🔳 ماجرای “زعفر جنی” از زبان خودش

🌹… ﺧﻮﺩ ﺯﻋﻔﺮ ‏(  ﺟﻨﯽ‏) ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :

👈🏻ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦ ﺭﺍ ﻟﺸﮑﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ . 

👈🏻ﻣﻠﮏ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ٬

👈🏻ﻣﻠﮏ ﻧﺼﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ 

👈🏻ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ٬

👈🏻ﻭ ﺩﺭﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﮑﺎﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﻭﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻓﯽ 

💕ﻣﻠﮏ ﺍﺳﺮﺍﻓﯿﻞ ٬ 

💕ﻣﻠﮏ ﺭﯾﺎﺡ ٬

💕ﻣﻠﮏ ﺑﺤﺎﺭ ٬ 

💕ﻣﻠﮏ ﺟﺒﺎﻝ ٬ 

💕ﻣﻠﮏ ﺩﻭﺯﺥ ٬ 

💕ﻣﻠﮏعذﺍﺏ ٬ 

ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩﻫﺴﺘﻨﺪ . 

👈🏻ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﯾﮑﺼﺪﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﺎﺗﻢ ﻫﻤﻪ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ٬ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ .
👈🏻ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) 

🦋ﻣﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏

📖« ﻭﻟﺪﯼ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻧّﺎﻣﺸﺘﺎﻗﻮﻥ ‏» 

🦋ﯾﻌﻨﯽ :

👈🏻 ‏« پسرم ! ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ! ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ! ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﮐﻪﻣﺸﺘﺎﻕ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯿﻢ . ‏»

👈🏻ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﮑﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻭﺟﺮﺍﺣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ٬ ﭘﯿﺸﺎﻧﯿﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ٬ ﺳﺮﺵﻣﺠﺮﻭﺡ ٬ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻧﻔﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﺧﻮﻥ ﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﺭﻩ ﻣﯽ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻼ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻪﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻧﻤﯽﻧﻤﻮﺩ.ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕﺑﺮﺳﻢ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) ﺳﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﺯ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻠﻨﺪﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﯼ

🦋ﻓﺮﻣﻮﺩ:

👈🏻‏« ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ ! ﺑﯿﺎ ‏»

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩﻧﺪ . 

ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﻭ 

🦋ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ‏

👈🏻« ﻣﻦﺑﺎ ﺳﯽ ﻭ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ.‏»

 🦋ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ :

👈🏻 ‏« ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ ! ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ !ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻮﻗﺒﻮﻝ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ . ‏»

🌹ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ‏

👈🏻« ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﺷﻮﻡ ﭼﺮﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﻓﺮﻣﺎﯾﯽ ؟ ‏»

🦋ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ :

👈🏻 ‏« ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎ

ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﻭﺕ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ . ‏»

🦋ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ :

👈🏻 ‏« ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﺭﺭﺍﻩ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ‏»

👈🏻ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : 

‏👐« ﺯﻏﻔﺮ ! ﺍﺻﻼ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻟﻘﺎﯼ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ . ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﺼﺮﺕ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﻦ ٬ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ٬ ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ‏»

📚ﺑﺤﺎﺭﺍﻻﻧﻮﺍﺭ ﺝ 44 ﺹ 330

قصـہ "لیله المبیت" چیست؟

آنگاه که کفار قریش در “دارالندوه"تصمیم به کشتن رسول خدا (ص) گرفتند،جبرئیل آن حضرت را خبر داد و گفت : خداوند دستور می دهد که از مکه خارج شوی و به مدینه هجرت نمایی .

رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع)را از این ماجرا آگاه کرد و فرمود :تو در جای من میخوابی و لباس مرا بر روی خود می کشی به طوری که خیال کنند من خوابیده ام".

حضرت علی (ع) عرض کرد :یا رسول الله (ص)، اگر من جای شما بخوابم شما به سلامت خواهید بود ؟ فرمود :آری!

امیر المؤمنین (ع) خندان شد و سجده شکر به جای آورد و این سجده شکری بود که در این امت واقع شد. پس ، سر از سجده برداشت و عرض کرد :برو به هر سو که خدا تو را مأمور گردانیده است. جانم فدای تو باد! و هر چه میخواهی مرا امر فرما که به جان قبول میکنم و در هر باب از حق تعالی توفیق می طلبم .

آن حضرت از مکه خارج شده و حضرت علی (ع) آن جوان ۲۳ ساله، در جای پیامبر خوابید(( در حالی که ۴۰ نفر مسلّح اطراف خانه (ع) را گرفته و منتظر رسیدن صبح بودند که یک باره حمله کرده و همگی آن حضرت را بکشند تا بنی هاشم نتواند با همه قبایل بجنگد و به خون بها راضی شود ))

دشمنان خانه را به محاصره خود درآورده بودند و به اتفاق رأی ، تصمیم بر قتل آن حضرت گرفتند.

نقشه اجرای قتل حوالی سپیده دم بود تا در روشنایی صبح.آشکارا پیامبر را ببینند و سپس به کشتنش اقدام نمایند .و زمانیکه بنی هاشم قاتلین را مشاهده کنند و از هر قوم و قبیله ای یک نفر از آنها را بنگرند ،نتوانند به خاطر کشته شدن یک نفر ، با تمام قبایل به جنگ و نزاع برخیزند.

ولی طرح مدبرانه پیامبر (ص)و فداکاری علی (ع) نقشه دشمنان را نقش بر آب نمود و موجب نجات و بقای رسول خدا(ص) گردید. تا بتواند اسلام را آشکارا تبلیغ نماید

وقتی که هوا روشن شد و مشرکان به طرف بستر هجوم آوردند تا پیامبر را غافلگیر نموده و به قتل برسانند ؛ناگهان علی از بستر بلند شده و به آنان حمله ور شد.

مشرکان وقتی او را شناختند پراکنده شده و از تصمیم خود منصرف شدند و حیله آنها در این همدستی ، از هم پاشیده شد

آنگاه که آن حضرت در جای رسول اکرم (ص) خوابید، خداوند به جبرئیل و میکاییل وحی فرمود :(( من میان شما برادری قرار داده ام و عمر یکی را بر دیگری زیاد قرار داده ام . کدام یک برادرش را بر خود مقدّم میدارد؟هر دو مرگ را مکروه دانسته و حاضر نشدند! خداوند به آن دو وحی فرمود:(( آیا مانند ولیّ من “علی بن ابیطالب )نیستید که میان او و پیامبرم محمد (ص) برادری قرار دادم و او حیات محمد را بر حیات خود اختیار نمود و در بستر او خوابید و او را با نفس خود حفظ کرد؟! به زمین نازل شوید و علی را از دشمن حفظ کنید!))

جبرئیل به امر خدا به زمین آمد و در بالای سر حضرت (ع) نشست و میکائیل نیز در پایین پای آن حضرت .

جبرییل می گفت :"بخّ بخّ لکَ ! من مثلک یابن ابی طالب ؟ ولله یباهی بک الملائکه!"”

آری امیر المؤمنین (ع) در جای پیامبر خوابید و ردای آن حضرت را بر خود پوشید . کفار قریش خواستند تا آن شب به خانه ی آن حضرت بریزند ؛ ولی ابولهب که یک تن از ایشان بود ،مانع شد . گفت : نمیگذارم که شب داخل شوید زیرا که در این خانه اطفال و کودکان هستند !

امشـب او را حراست می نماییم ؛ صبح بر او میریزیم.

همین که صبح هنگام فرا رسید و خواستند قصد خود را عملی سازند ، امیر المؤمنین (ع)مقابل آنان برخاست و بانگ برآورد . آن جماعت گفتند : یاعلی (ع) محمد (ص)کجاست ؟ فرمود:شما او را به من نسپرده بودید ،خواستید او را بیرون کنید او خود بیرون رفت !

پس دست از علی برداشته و به جستجوی پیغمبر پرداختند . و حق تعالی این آیه را در شأن امیرالمؤمنین (ع)فرو فرستاد :"  و من الناس من یشتری نَفسَهُ ابتغآءَ مَرضاتِ الله و الله رؤوف بالعباد “:: و بعضی از مردم«مؤمن و ایثارگر مانند علی˝ع˝ در لیله المبیت » نسبت به بندگانش مهربان است ” بقره ۲۰۷

 ""کــتاب افسانه خلافت «مهدی دانشمند صــ۴۱ـ»"""پـرسـش هـفـتم